۲۸۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۰۰

حسن می‌نازد به رخسارت چه رخسارست این
فتنه می‌بارد ز رفتارت چه رفتارست این

بلبلان را جای گلزارست و عصمت کرده است
قدسیان را مرغ گلزارت چه گلزارست این

نقد جان آرند و دشنام از لب لعلت خرند
بس فریبنده است بازارت چه بازارست این

آن که می‌گردد به جرم دیدنت بسمل همان
می‌نماید میل دیدارت چه دیدارست این

با وجود این همه مردم کشیها هیچ‌کس
نیست ناراضی ز اطوارت چه اطوارست این

از دلم گفتم خبرداری شدی خندان که نه
محض اقار است انکارت چه انکارست این

محتشم با آن که مشتاقند خوبان شعر را
یار بیزار است ز اشعارت چه اشعارست این
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۹۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.