۲۹۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۸۲

ساخت شب مرا سیه دود دل فکار من
روزم اگر چنین بود وای به روزگار من

چون دهد از غم توام آه به باد نیستی
آینهٔ سپهر را تیره کند غبار من

ابر بلابرون خیمه ز موج خیز غم
چون ز درون علم کشد آه شراره بار من

تا تو قرار داده‌ای قتل مرا به تیغ خود
صبر فرار کرده است از دل بی‌قرار من

تا ز نظاره‌ات مرا ساخت به عشق مبتلا
گوشه بگوشه می‌جهد چشم گناهکار من

به ز نخست محتشم باز رسم به کار خود
گر دگر آن غزاله را چرخ کند شکار من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۸۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.