۳۰۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۸۰

چون نمودی رخ به من یک لحظه بدخوئی مکن
شربت دیدار شیرین به ترش روئی مکن

می‌کنم گر بیخ عیش خویش میگوئی بکن
می‌کنم گر قصد جان خویش میگوئی مکن

با بدان نیکی ندارد حاصلی غیر از بدی
گر بخود بد نیستی با غیر نیکوئی مکن

غمزه‌ات محتاج افسون نیست در تسخیر خلق
صاحب اعجاز را تعلیم جادوئی مکن

من که خود کم کرده‌ام دل در رهت دادم مده
عاشق بیداد را خوش دل به دلجوئی مکن

گر درین دیوان گناه ما خطای عاشقی است
گو کسی در نامهٔ ما این خطا شوئی مکن

ترک بد خوئی کن اما با گدای پرهوس
گرچه باشد محتشم زنهار خوش خوئی مکن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۷۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.