۳۰۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۷۸

گفتمش دم به دم آزار دل زار مکن
گفت اگر یار مکنی شکوه ز آزار مکن

گفتمش چند توان طعنه ز اغیار شنید
گفت از من بشنو گوش باغیار مکن

گفتم از درد دل خویش به جانم چه کنم
گفت تا جان شودت درد دل اظهار مکن

گفتم آن به که سر خویش فدای تو کنم
از میان تیغ برآورد که زنهار مکن

گفتمش محتشم دلشده را خوار مدار
گفت خورد از پی عزت او خوار مکن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۷۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.