۲۷۵ بار خوانده شده
ای تو نکرده جز جفا آن چه نکردهای بکن
تیغ بکش به خون ما آن چه نکردهای بکن
ای زده عقل و راه دین خواهی اگر متاع جان
بی خبر از درم درا آن چه نکردهای بکن
چند به منتم کشی کز ستمت نکشتهام
ای ستمت به از وفا آن چه نکردهای بکن
ای که ربودهای به رخ صد دل و مایلی بدین
عقدهٔ زلف برگشا آن چه نکردهای بکن
ای که نبوده بر درت مثل من از جفا کشان
میروم این زمان بیا آن چه نکردهای بکن
ای نه نموده روی مه برده هزار دل ز ره
روی به محتشم نما آن چه نکردهای بکن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
تیغ بکش به خون ما آن چه نکردهای بکن
ای زده عقل و راه دین خواهی اگر متاع جان
بی خبر از درم درا آن چه نکردهای بکن
چند به منتم کشی کز ستمت نکشتهام
ای ستمت به از وفا آن چه نکردهای بکن
ای که ربودهای به رخ صد دل و مایلی بدین
عقدهٔ زلف برگشا آن چه نکردهای بکن
ای که نبوده بر درت مثل من از جفا کشان
میروم این زمان بیا آن چه نکردهای بکن
ای نه نموده روی مه برده هزار دل ز ره
روی به محتشم نما آن چه نکردهای بکن
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۷۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.