۳۲۶ بار خوانده شده
کو اجل تا من نقاب تن ز جان خود کشم
بیحجاب این تحفه پیش دلستان خود کشم
بار دیگر خاکپایش گر به دست افتد مرا
توتیا سازم به چشم خونفشان خود کشم
میدهم خط غلامی نو خطان شهر را
تا به تقریب این سخن از دلستان خود کشم
راز خود گفتم چو بلبل خوار کرد آن گل مرا
آه تا کی خواری از دست زبان خود کشم
از اجل خواهم امانی محتشم کاین نظم را
تحفه سازم پیش یار نکتهدان خود کشم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
بیحجاب این تحفه پیش دلستان خود کشم
بار دیگر خاکپایش گر به دست افتد مرا
توتیا سازم به چشم خونفشان خود کشم
میدهم خط غلامی نو خطان شهر را
تا به تقریب این سخن از دلستان خود کشم
راز خود گفتم چو بلبل خوار کرد آن گل مرا
آه تا کی خواری از دست زبان خود کشم
از اجل خواهم امانی محتشم کاین نظم را
تحفه سازم پیش یار نکتهدان خود کشم
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۲۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.