۲۹۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۲۵

ای هزارت چشم در هر گوشه سرگردان چشم
آهوی چشم سیه مستان تو را قربان چشم

دردمند از درد چشمت چشم بیماران ولی
درد برچیدن ز چشمت جمله را درمان چشم

خورد تا چشم تو چشم ای نرگس باران اشگ
شوخ چشمان را براند نرگس از بستان چشم

تا دهد چشمم برای صحت چشمت زکوة
نور چشم من پر از در کرده‌ام دامان چشم

چشم بر چشم من سرگشته افکن تا تو را
بهر دفع چشم بد گردم بلاگردان چشم

چشم بر چشم از رقیب محتشم‌پوشان که هست
چشم بر چشم رقیب انداختن نقصان چشم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۲۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.