۳۱۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۶۶

چو بر من زد آن ترک خون خوار تیغ
شد از خون گرمم شرر بار تیغ

شدم آن چنان کشته او به میل
که از میل من شد خبردار تیغ

نه چابک‌تری از تو هست ای اجل
باو سر فرو آر و بسپار تیغ

چه جائیست کوی تو کانجا مدام
ز در سنگ بارد ز دیوار تیغ

ازین بزم اگر دفع من واجبست
بنه ساغر از دست و بردار تیغ

شود بر زبان تا وصیت تمام
خدا را زمانی نگهدار تیغ

شده چشم مست تو خنجر گذار
تو در دست این مست مگذار تیغ

بقا سر بجیب فنا در کشد
اگر برکشد آن ستمکار تیغ

سگ آن دلیرم که وقت غضب
شود پیش او محتشم وار تیغ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۶۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.