۳۰۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۶۱

آن که بود از تو به یک حرف زبانی قانع
این زمان نیست به صد لطف نهانی قانع

غیر کز مرده لان بود به یک پرسش تو
نیست اکنون به حیات دو جهانی قانع

ابر لطف تو به سیلاب جهانی مشغول
لب من تشنه بیک قطره چکانی قانع

گر به شیرین سخنی خوش نکنی کام رقیب
می‌شوم از تو به این تلخ زبانی قانع

نیم زخمی به جگر دارم و دانم که به آن
نشود یار به این سخت کمانی قانع

پیش آن شاه جهان‌گیر بمیرم صد بار
که گدائیست به یک کلبه ستانی قانع

غیر را ساخت به یک آیت رحمت زنده
محتشم مرد به یک فاتحه خوانی قانع
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۶۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.