۲۹۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۴۰

ز خانه تاخت برون کرده ساغری دو سه نوش
لب از شراب در آتش گل از عرق در جوش

خمار رفته ز سر تازه نشاء از می تلخ
اثر ز تلخی می در لبان شهدفروش

چو شاخ گل شده کج در میان خانه زین
اتاغه از سر دستار میل سر دوش

ز رخش راندنش از ناز در نشیب و فراز
زمین ز شوق به افغان و آسمان به خروش

نموده دوش بدوش ابروان خم به خمش
به زور غمزهٔ کمان‌ها کشیده تا سردوش

سرشک کرده هم آغوش کامکاران را
قبای ترک که تنگش کشیده در آغوش

لباس بزم به برآمد آن چنان که مگر
رود جریده زند برهزار جوشن پوش

ز حالت مژه آن عقل مات مانده که چون
یکی شراب خورد دیگری رود از هوش

ستاده محتشم از دور بهر عرض نیاز
لب از اشاره به جنبش زبان عرض خموش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۳۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.