۲۹۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۱۷

ای در زمان خط تو بازار فتنه تیز
انجام دور حسن تو آغاز رستخیز

جولانی تو راست که جولان ز لعب تو
صد رستخیز خاسته از هر نشست و خیز

هر روز می‌کند ز ره دعوی آفتاب
کشتی حسن با تو قدر لیک در گریز

داده خواص نافه به ناف زمین هوا
هرگه به جنبش آمده آن زلف مشگبیز

دانی که چیست دوستی و کوشش وصال
با جان خود خصومت و با بخت خود ستیز

تلخی صبر گفت ولی کرد آشکار
عذری ز پی بجنبش لبهای شهد ریز

هرچند آتشش بود افسرده محتشم
او تیز می‌کند به نگه‌های تیز تیز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.