۳۰۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۰۲

زهی ربوده لعل تو صد فسون پرداز
فریب خورده چشمت هزار شعبده باز

رقیب محرم راز تو گشت نزدیک است
که اشگ من به درد صدهزار پردهٔ راز

به صد شعف جهم از جا چو خوانیم سگ خویش
چه جای آن که به سوی خودم کنی آواز

به طول و عرض شبی در وصال می‌خواهم
که بر تو عرض کنم قصه‌های دور و دراز

به نام نامی محمود در قلمرو عشق
زدند سکهٔ شاهی ولی طفیل ایاز

به عهد لیلی و شیرین هزار عاشق بود
شدند زان همه مجنون و کوه کن ممتاز

عجب اگر تو هم از سوز من الم نکشی
که هست آتش پروانه سوز شمع گداز

بپرس از نفست سر آن دهن که جز او
کسی نرفته به راه عدم که آید باز

به غیر دیدنش از طاقتم ازو نگذاشت
که غیرت ار همه کاهیست سست و کوه گداز

چو نیست محتشم آن مه ز مهر دمسازت
به داغ هجر بسوز و بسوز هجر بساز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.