۳۰۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۸۴

خبر از رفتن آن سرو روانم مدهید
بیخودم من خبر از رفتن جانم مدهید

یا مجوئید نشان از من سرگشته دگر
یا به آن راه که او رفته نشانم مدهید

ترسم افتد ز زبانم به تر و خشک آتش
نام آن سرو خدا را به زبانم مدهید

بعد ازین بودن من موجب بدنامی اوست
خون من گرم بریزید و امانم مدهید

من که از حسرت آن حور به تنگم ز جهان
به جز از مژه رفتن ز جهانم مدهید

من که چون نی همه دردم بروید از سر من
خویش را دردسر از آه و فغانم مدهید

پهلوی محتشم چون فکند خواب اجل
خواب گه جز ز سر کوی فلانم مدهید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.