۳۱۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۸۳

زاهدان منع ز دیر و می نابم مکنید
کوثر و خلد من این است عذابم مکنید

چشم افسونگرش از کشتن من کی گذرد
بر من افسانه مخوانید و بخوابم مکنید

مدعی را اگر آواره نسازم ز درش
از سگان سر آن کوی حسابم مکنید

من خود از بادهٔ دیدار خرابم امشب
می‌میارید و ازین بیش خرابم مکنید

مدهید این همه ساغر بت سرمست مرا
من کبابم دگر از رشک کبابم مکنید

حرف وصلی که محال است مگوئید به من
آب چون نیست طلبکار سرابم مکنید

خواهم از گریه دهم خانه به سیلاب امشب
دوستان را خبر از چشم پرآبم مکنید

چارهٔ بیخودی من به نصیحت نتوان
به خودم باز گذارید و عذابم مکنید

توبه چون محتشم از می مدهیدم زینهار
قصد جان خاصه در ایام شرابم مکنید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.