۲۷۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۵۶

آن مه که صورتش ز مقابل نمی‌رود
از دیده گرچه می‌رود از دل نمی‌رود

زور کمند جذبه من بین که ناقه‌اش
بسیار دست و پا زد و محمل نمی‌رود

حاضر کنید توسن او کز سرشک من
ره پر گلست و ناقه درین گل نمی‌رود

طور من آن یگانه نمی‌آورد به یاد
تا با رفیق تو دو سه منزل نمی‌رود

مجنون صفت رمیده ز شهرم دل آنچنان
کش می‌کشند اگر به سلاسل نمی‌رود

تیغ اجل سزاست تن کاهل مرا
کاندر قفای آن بت قاتل نمی‌رود

در بحر عشق محتشم از جان طمع ببر
کاین زورق شکسته به ساحل نمی‌رود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.