۲۷۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۵۴

آن که اشگم از پیش منزل به منزل می‌رود
وه که با من وعده می‌فرمود و با دل می‌رود

اشگم از بی دست و پائی در پی این دل شکار
بر زمین غلطان چو مرغ نیم به سمل می‌رود

حال مستعجل وصالی چون بود کاندر وداع
تا گشاید چشم تر بیند که محمل می‌رود

با وجود آن که ضبط گریه خود می‌کنم
ناقه‌اش از اشک من تا سینه در گل می‌رود

نوگلی کازارش از جنبیدن باد صباست
آه کز آه من آزرده غافل می‌رود

محتشم بهر نگاه آخرین در زیر تیغ
می‌کند عجزی که خون از چشم قاتل می‌رود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.