۲۷۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۳۱

آسودگان چو نشئه درد آرزو کنند
آیند و خاک کشتهٔ تیغ تو بو کنند

یک دم اگر ستم نکنی میرم از الم
بیچاره آن کسان که به لطف تو خو کنند

ای دل رسی چه بر در بیت‌الحرام وصل
کاری مکن که بر رخ ما در فرو کنند

کو صبر با دو چشم نظر باز خویش را
تگزارم از حسد که نگاهی درو کنند

ساقی مزن به زهد فروشان صلای می
زین قوم بدنماست که کاری نکو کنند

از روی زاهدان نرود گرد تیرگی
صد بار اگر به چشمه کوثر وضو کنند

پویندگان خلد برین را خبر کنید
تا همچو محتشم به خرابات رو کنند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.