۲۸۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۱۵

یک دلان خوش دلی از فتح سلطان یافتند
دشمنان سر باختند و دوستان جان یافتند

مژده را شد بال و پر پیدا که موران ضعیف
قوت عنقا ز تشریف سلیمان یافتند

رنج بیماران مرفوع الطمع را باد برد
کز مسیحا نسخهٔ پر فیض درمان یافتند

ز آفتاب فتنه گشتند ایمن از دوران که باز
خویش را در سایه دارای دوران یافتند

دست سلطان را قوی کردند ارباب دعا
فتنه را با ملک چون دست و گریبان یافتند

کرد بی زحمت در انگشت سلیمان دست غیب
در سواد ملک آن خاتم که دیوان یافتند

مرغ اقبالی که دیر از ناز می‌آمد فرود
آخر از نصرت تو را بر بام ایوان یافتند

بر زمین بارند آمین بس که اهل آسمان
محتشم را بهر این دولت دعا خوان یافتند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.