۳۱۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۰۱

بی‌وفا یارا وفا و یاریت معلوم شد
داشتی دست از دلم دلداریت معلوم شد

شد رقیبم خصم و گفتنی جانبت دارم نگاه
آخرم کشتی و جانب داریت معلوم شد

بر دلم پر جوری از کین نهان کردی ولی
آن چه پنهان بود از پر کاریت معلوم شد

گفتمت مستی ز جام حسن و خونم ریختی
آری آری زین عمل هشیاریت معلوم شد

در قمار عشق خود را می‌نمودی خوش حریف
خوش حریفی از حریف آزاریت معلوم شد

دوش می‌کردی دلا دعوی بیزاری یار
امشب ای معنی ز آه و زاریت معلوم شد

این که می‌گفتی پشیمانم ز قتل محتشم
از تاسف خوردن ناچاریت معلوم شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.