۲۷۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹۵

به وجود پاکت شه من ز بدان گزندی نرسد
به تو دود آهی مه من ز نیازمندی نرسد

سم توسنت کز همه رو شد سجده فرمای بتان
نرسد به جائی که بر آن سر بلندی نرسد

چو به قصر تو کسی نگرد سر کنگران
ز جفا به جائی بر سلطان که به آن کمندی نرسد

میلت در آئین جفا چه بلاست ای سرو که تو را
نرسد به خاطر ستمی که به مستمندی نرسد

عجبست بسیار عجب که رسد به بالین طرب
سر من که در ره طلب به مستمندی نرسد

من و گریهٔ تلخی چنین چه عجب گر از تلخی این
به لب من غصه گزین لب نوشخندی نرسد

شده محتشم تا ز جنون ز حصار قرب تو برون
نرود زمانی که بر آن ز زمانه بندی نرسد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.