۲۸۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۸۶

دی باد چو بوی تو ز بزم دگر آورد
چون مجمرم از کاسهٔ سر دود برآورد

از داغ جنون من مجنون خبری داشت
هر لاله که سر از سرخاکم به درآورد

شیرین قدری رخش وفا راند که فرهاد
با کوه غمش دست به جان در کمر آورد

در بادیه سیل مژه‌ام خار دمایند
تا ناقهٔ او بر من مسکین گذر آورد

هرچند فلک طرح جفا بیشتر انداخت
در وادی عشق تو مرا بیشتر آورد

امید که از شاخ وصالت نخورد بر
ای نخل مراد آن که مرا از تو برآورد

بر محتشم از چشم خوشت چون نظر افتاد
خوش حوصله‌ای داشت که تاب نظر آورد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.