۲۸۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۸۳

آن پری بگذشت و سوی ما نگاهی هم نکرد
کشت در ره بی‌گناهی را و آهی هم نکرد

صبر من کاندر عیار از هیچ کوهی کم نبود
هم عیاری در هوای او نگاهی هم نکرد

برق قهر او که گشت غیر را سالم گذاشت
در ریاض ما مدارا با گیاهی هم نکرد

بر سر من بود ازو سودای لطف دائمی
او سرافرازم به لطف گاه گاهی هم نکرد

سر گران گشت از می و بر خوابگاه سر بماند
وز سردوش اسیران تکیه گاهی هم نکرد

دل که کرد از قبله در محراب ابروی تو رو
از سر بیداد گویا عذر خواهی هم نکرد

محتشم زلفش به من سر در نیارد از غرور
ترک ناز و سرکشی با من سیاهی هم نکرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.