۳۰۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۳۶

بی‌پرده برآئی چو به صحرای قیامت
خلد از هوس آید به تماشای قیامت

هنگامه بگردد چو خورد غلغلهٔ تو
بر معرکه معرکه آرای قیامت

در حشر گر آید نم رحمت ز کف تو
روید همه شمشیر ز صحرای قیامت

در قتل من امروز مبر خوف مکافات
کاین داوری افتاد به فردای قیامت

بنشین و مجنبان لب عشاق که کم نیست
غوغای قیام تو ز غوغای قیامت

پروردهٔ تفتندهٔ بیابان تمنا
جنت شمرد دوزخ فردای قیامت

فرداست دوان محتشم از دست تو در حشر
با صد تن عریان همه رسوای قیامت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.