۹۲۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۳۵

زانطره دل سوی ذقنت رفته رفته رفت
در چه ز عنبرین رسنت رفته رفته رفت

پیشت چو شمع اشگ بتان قطره قطره ریخت
صد آبرو در انجمنت رفته رفته رفت

من بودم و دلی و هزاران شکستگی
آن هم به زلف پرشکنت رفته رفته رفت

گفتی که رفته رفته چو عمر آیمت به سر
عمرم ز دیر آمدنت رفته رفته رفت

رفتی به مصر حسن و نرفتی ازین غرور
آن جا که بوی پیرهنت رفته رفته رفت

جان را دگر به راه عدم ده نشان که دل
در فکر نقطهٔ دهنت رفته رفته رفت

ای محتشم فغان که نیامد به گوش یار
آوازه‌ای که از سخنت رفته رفته رفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.