۳۰۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۲۰

گرچه بر رویم در لطف از توجه بازداشت
تا توانست از درم بیرون به حکم نازداشت

جراتم با آن که بی‌دهشت به صحبت می‌دواند
دور باش مجلس خاصم بر آن در بازداشت

بزم شد فانوس و جانان شمع و دل پروانه‌ای
کز برون خد را بگرد شمع در پرواز داشت

دل که در بزمش به حیلت دخل نتوانست کرد
گریه بر خواننده عقل حیل پرداز داشت

شد نصیب من که صید لاغرم اما ز دور
در کمان هر تیر کان ترک شکارانداز داشت

بر رخم محرومی صحبت در امید بست
خاصه آن صحبت که وی با محرمان راز داشت

محتشم کز قرب روز افزون تمام امید بود
کی خبر زین عشق هجر انجام وصل آغاز داشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.