۲۸۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۸

آینهٔ جان به جز آن روی نیست
سلسلهٔ دل به جز آن موی نیست

رخ اگر اینست که آن ماه راست
روی دگر ماه و شان روی نیست

قد اگر این است که آن سرور است
سرو سهی را قد دلجوی نیست

نگهت اگر نگهت گیسوی اوست
یک سر مو غالیه را بوی نیست

گر سخن اینست که او می‌کند
در همهٔ عالم دو سخنگوی نیست

خوی بد از فتنه‌گریهای اوست
یار به از دلبر بدخوی نیست

محتشم از جان چو سگ کوی اوست
آه چرا بر سر آن کوی نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.