۳۱۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۶

ای گل امروز اداهای تو بی‌چیزی نیست
خندهٔ وسوسه فرمای تو بی‌چیزی نیست

می‌زند غیر در صلح به من چیزی هست
و اندرین باب تقاضای تو بی چیزی نیست

میدهی پهلوی خاصان به اشارت جایم
این خصوصیت بیجای تو بی‌چیزی نیست

من خود ای شوخ گنه کارم و مستوجب قهر
با من امروز مدارای تو بی‌چیزی نیست

فاش در کشتن من گرچه نمی‌گوئی هیچ
جنبش لعل شکرخای تو بی‌چیزی نیست

رنگ آشفتگی از روی تو گر نیست عیان
پیچش زلف سمن سای تو بی‌چیزی نیست

محتشم زان ستم اندیش حذر کن که امروز
اضطراب دل شیدای تو بی‌چیزی نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.