۲۸۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۲

گر با توام ز دیدن غیرم گزیر نیست
ور دورم از تو خاطرم آرام‌گیر نیست

در هجر اینچنینم و در وصل آن چنان
خوش آن که هجر و وصل تواش در ضمیر نیست

بیمار دل به ترک تو صحبت‌پذیر نیست
اما بلاست اینکه نصیحت‌پذیر نیست

فرهاد رخم پرور چشم حقارتست
اما به دیدهٔ دل شیرین حقیر نیست

خسرو حریص تاختن رخش شور هست
اما حریف ساختن جوی شیر نیست

در زیر خنجر اجلش شکر واجب است
صیدی که او بقید محبت اسیر نیست

در سینهٔ خار اشارات او به غیر
زخمیست محتشم که کم از زخم‌تیر نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.