۳۱۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۸

هرکس نکرد ترک سر از اهل درد نیست
در پای دوست هر که نشد کشتهٔ مرد نیست

ناصح مور ز مهر و غم درد ما مخور
ما عاشقیم و در خور ما غیر درد نیست

می‌ریزم از دو دیده به یاد تو اشک گرم
شبها که همدمم به جز آه سرد نیست

بر درگهت که نقد دو عالم نثار اوست
ما را ز انفعال به جز روی زرد نیست

جمعند وحشیان همه بر من همین دل است
آن وحشی که با من صحرانورد نیست

تهمت کش وصالم و در گرد کوی تو
جز گرد کوچه بهر من کوچه گرد نیست

هرچند دل رفیق غم و درد و محنت است
جمعست خاطرم که به کوی تو فرد نیست

شبها به دوستان چو خوری باده یاد کن
از محتشم که یک نفسش خواب و خورد نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.