۳۲۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۱

با خط آن سلطان خوبان را جمالی دیگر است
بسته هر موی او صاحب کمالی دیگر است

نیست در بتخانهٔ مارا غیر فکر روی دوست
ما درین فکریم و مردم را خیالی دیگر است

پیش رویت چون به یک دم جان ندادیم از نشاط
هردم از روی تو ما را انفعالی دیگر است

گر بود ما را دو عید از دیدنت نبود بعید
زان که هر طاقی ز ابرویت هلالی دیگر است

سگ از آن کس به که چون شد با غزالی آشنا
باز چشمش در پی وحشی غزالی دیگر است

محتشم چون هر زمان حالی دگر دارد ز عشق
هر غزل از گفتهٔ او حسب و حالی دیگر است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.