۲۹۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۰

نخل قد خم گشته که پرورده دردست
بارش دل پرخون و گلش چهرهٔ زردست

صدساله وصال تو مرا می‌رسد ای ماه
گر مرهم هر خسته به اندازهٔ درد است

خاک که ز جولان سمندت شده برباد
کان زلف مشوش دگر آلوده گرد است

دل کز خرد و صبر و سکون صاحب خیل است
از تفرقهٔ عشق تو فرداست که فرداست

منسوخ کن حسن دلارام زلیخاست
عشق تو که آرام ربای زن و مرد است

ای دل حذر از بادیهٔ عشق که چون باد
سرگشته در آن ناحیه صد بادیه گرداست

ای محتشم آن شمع بتان را چه تفاوت
گر اشک تو گرمست و گر آه تو سرد است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.