۳۰۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۵

حسن روزافزون نگر کان خسرو زرین طناب
دی هلالی بود و امشب ماه و امروز افتاب

بود در خرگه نقاب افکنده و محجوب لیک
دوش خرگه بر طرف شد دی نقاب امشب حجاب

یرات من بین که رد جولان گهش بوسیده‌ام
دی زمین امروز نعل بادپا امشب رکاب

گر به کویش جا کنم یک شب سگش از طور من
شب کند دوری سحر بیگانگی روز اجتناب

قتل من کز عشق پنهانم به کیش یار بود
دی گناه امروز خواهد شد روا امشب ثواب

دور آخر زد به بزم آتش که آن میخواره داشت
شام تمکین نیم شب تسکین سحرگه اضطراب

محتشم در لشگر صبر از ظهور شاه عشق
بودی تشویش امشب شور و امروز انقلاب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.