۳۲۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۷

شوم هلاک چو غیری خورد خدنگ تو را
که دانم آشتئی در قفاست جنگ تو را

که کرده پیش تو اظهار سوز ما امروز
که آتش غضب افروخته است رنگ تو را

مصوران قلم از مو کنند تا نکشند
زیاده از سرموئی دهان تنگ تو را

زمان کنم افزون جراحت تن خویش
ز بس که بوسه زنم زخمهای سنگ تو را

جریدهٔ گرد من امشب گرت رفیقی نیست
چه باعث است به ره دمبدم درنگ تو را

به مدعی پر و بالی مده که پروازش
بباد بر دهد ای سرو نام و ننگ تو را

ز حرف پر دلی محتشم پرست جهان
ز بس که جای به دل می‌دهد خدنگ تو را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.