۳۰۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۲

چو افکنده ببیند در خون تنم را
کنید آفرین ترک صید افکنم را

نیاید گر از دیده سیلی دمادم
که شوید ز آلودگی دامنم را

ور از خاک آتش علم برنیاید
که هر شام روشن کند مدفنم را

به فانوس تن گر رسد گرمی دل
بسوزد بر اندام پیراهنم را

زغم چون گریزم که پیوسته دارد
چو پیراهن این فتنه پیرامنم را

مشرف کن ای ماه اوج سعادت
ز مسکین نوازی شبی مسکنم را

ز دمهای بدگو مشو گرم قتلم
به هر بادی آتش مزن خرمنم را

نیم محتشم خالی از ناله چون نی
که خوش دارد او شیوهٔ شیونم را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.