۳۰۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵

ساربانا پرشتابان بار ازین منزل مبند
بس خرابم من یک امروز دگر محمل مبند

حالیا از چشم طوفان خیز من ره دجله است
یک دو روز دیگری این رخت ازین ساحل مبند

غافلی کز من به رویت مانده باقی یک نگاه
در محلی این چنین چشم از من غافل مبند

نیست حد آدمی کز تن برد جان در وداع
روح انسان پیکری تهمت بر آب و گل مبند

یار چون شد عمر در تعجیل بهتر ای طبیب
رو ببند حیله پای عمر مستعجل مبند

داروی منعم مکش در چشم گریان ای رفیق
راه بر سیلی چنین پر زور بی‌حاصل مبند

دل به خوبان بستن ای دل حاصل دیوانگی‌ست
محتشم گر عاقلی دیگر به ایشان دل مبند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.