۵۰۶ بار خوانده شده

قصیدهٔ ۱۵

نخلی که قد افراشت، به پستی نگراید
شاخی که خم آورد، دگر راست نیاید

ملکی که کهن گشت، دگر تازه نگردد
چو پیر شود مرد، دگر دیر نپاید

فرصت مده از دست، چو وقتی به کف افتاد
کاین مادر اقبال همه ساله نزاید

با همت و با عزم قوی ملک نگه‌دار
کز دغدغه و سستی کاری نگشاید

گر منزلتی خواهی، با قلب قوی خواه
کز نرمدلی قیمت مردم نفزاید

با عقل مردد نتوان رست ز غوغا
اینجاست که دیوانگیی نیز بباید

یا مرگ رسد ناگه و آسوده شود مرد
یا کام دل از شاهد مقصود برآید

راه عمل این است، بگویید ملک را
تا جز سوی این ره سوی دیگر نگراید

یاران موافق را آزرده نسازد
خصمان منافق را چیره ننماید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:قصیدهٔ ۱۴
گوهر بعدی:قصیدهٔ ۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.