۳۳۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۳

ای که مشتاق وصل دلبندی
صبر کن بر مفارقت چندی

باش آمادهٔ غم شب هجر
ای که در روز وصل خرسندی

بندگان را تفقدی فرمای
تو که بر خسروان خداوندی

تو بمانی به کام دل، گر مرد
در تمنایت آرزومندی

چشم بد دور از رخت که نزاد
مادر دهر چون تو فرزندی

رخشی بیداد تاختی چندان
که غبار مرا پراکندی

کی شدی هاتف این چنین رسوا
گر شنیدی ز ناصحی پندی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.