۳۷۹ بار خوانده شده

بخش ۶۴ - خاتمه

از آن گلشن گرفتم شمه‌ای باز
نهادم نام او را گلشن راز

در او راز دل گلها شکفته است
که تا اکنون کسی دیگر نگفته است

زبان سوسن او جمله گویاست
عیون نرگس او جمله بیناست

تامل کن به چشم دل یکایک
که تا برخیزد از پیش تو این شک

ببین منقول و معقول و حقایق
مصفا کرده در علم دقایق

به چشم منکری منگر در او خوار
که گلها گردد اندر چشم تو خار

نشان ناشناسی ناسپاسی است
شناسایی حق در حق شناسی است

غرض زین جمله آن کز ما کند یاد
عزیزی گویدم رحمت بر او باد

به نام خویش کردم ختم و پایان
الهی عاقبت محمود گردان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۶۳ - اشارت به بت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.