۳۴۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۷۴

یک روز گل از یاسمن صبح نچیدی
پستان سحر خشک شد از بس نمکیدی

تبخال زد از آه جگر سوز لب صبح
وز دل تو ستمگر دم سردی نکشیدی

صد بار فلک پیرهن خویش قبا کرد
یک بار تو بیدرد گریبان ندریدی

چون بلبل تصویر به یک شاخ نشستی
ز افسردگی از شاخ به شاخی نپریدی

یک صبحدم از دیده سرشکی نفشاندی
از برگ گل خویش گلابی نکشیدی

گردید ز دندان تو دندانه لب جام
یک بار لب خود ز ندامت نگزیدی

ایام خزان چون شوی ای دانه برومند؟
از خاک چو در فصل بهاران ندمیدی

گردید ز دندان تو دندانه لب جام
یک بار لب خود به ندامت نگزیدی

از شوق شکر، مور برآورد پر و بال
صائب تو درین عالم خاکی چه خزیدی؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.