۳۹۲ بار خوانده شده
ای جهانی محو رویت، محو سیمای کهای؟
ای تماشاگاه عالم، در تماشای کهای؟
عالمی را روی دل در قبلهٔ ابروی توست
تو چنین حیران ابروی دلارای کهای؟
شمع و گل چون بلبل و پروانه شیدای تواند
ای بهار زندگی آخر تو شیدای کهای؟
چون دل عاشق نداری یک نفس یکجا قرار
سر به صحرا دادهٔ زلف چلیپای کهای؟
چشم می پوشی ز گلگشت خیابان بهشت
در کمین جلوهٔ سرو دلارای کهای؟
نشکنی از چشمهٔ کوثر خمار خویش را
از خمار آلودگان جام صهبای کهای؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
ای تماشاگاه عالم، در تماشای کهای؟
عالمی را روی دل در قبلهٔ ابروی توست
تو چنین حیران ابروی دلارای کهای؟
شمع و گل چون بلبل و پروانه شیدای تواند
ای بهار زندگی آخر تو شیدای کهای؟
چون دل عاشق نداری یک نفس یکجا قرار
سر به صحرا دادهٔ زلف چلیپای کهای؟
چشم می پوشی ز گلگشت خیابان بهشت
در کمین جلوهٔ سرو دلارای کهای؟
نشکنی از چشمهٔ کوثر خمار خویش را
از خمار آلودگان جام صهبای کهای؟
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.