۴۹۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۶۱

ز گل فزود مرا خارخار خندهٔ تو
که نیست خندهٔ گل در شمار خندهٔ تو

مرا ز سیر گلستان نصیب خمیازه است
که نشکند قدح گل، خمار خندهٔ تو

شده است گل عبث از برگ سر بسر ناخن
گره گشایی دلهاست کار خندهٔ تو

گشود لب به شکر خنده غنچهٔ تصویر
نشد که گل کند از لب، بهار خندهٔ تو

در آی از درم ای صبح آرزومندان
که سوخت شمع من از انتظار خندهٔ تو

دهان غنچه به لب مهر دارد از شبنم
ز بس خجل شده در روزگار خندهٔ تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.