۷۵۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۱

بوی گل و نسیم صبا می‌توان شدن
گر بگذری ز خویش، چها می‌توان شدن

شبنم به آفتاب رسید از فتادگی
بنگر که از کجا به کجا می‌توان شدن

چوگان مشو که از تو خورد زخم بر دلی
تا همچو گوی بی سر و پا می‌توان شدن

زنهار تا گره نشوی بر جبین خاک
درفرصتی که عقده‌گشا می‌توان شدن

دوری ز دوستان سبکروح مشکل است
ورنه ز هر چه هست جدا می‌توان شدن

صائب در بهشت گرفتم گشاده شد
از آستان عشق کجا می‌توان شدن؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.