۴۵۸ بار خوانده شده
گردباد دامن صحرای بیسامانیم
هیچ کس را دل نمیسوزد به سرگردانیم
چون فلاخن سنگ باشد شهپر پرواز من
هست در وقت گرانی ها سبک جولانیم
راز پنهانی که دارم در دل روشن، چو آب
بیتامل میتوان خواند از خط پیشانیم
هر کجا باشم به غیر از گوشهٔ دل در جهان
گر همه پیراهن یوسف بود، زندانیم
در غریبی میتوان گل چید از افکار من
در صفاهان بو ندارم، سیب اصفاهانیم
در چنین وقتی که میباید گزیدن دست و لب
از خجالت مهر لب گردیده بیدندانیم
دامنم پاک است چون صبح از غبار آرزو
میدهد خورشید تابان بوسه بر پیشانیم
میکند بیبرگی از آفت سپرداری مرا
وحشت شمشیر دارد رهزن از عریانیم
بر سر گنج است پای من چو دیوار یتیم
میشود معمور صائب هر که گردد بانیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
هیچ کس را دل نمیسوزد به سرگردانیم
چون فلاخن سنگ باشد شهپر پرواز من
هست در وقت گرانی ها سبک جولانیم
راز پنهانی که دارم در دل روشن، چو آب
بیتامل میتوان خواند از خط پیشانیم
هر کجا باشم به غیر از گوشهٔ دل در جهان
گر همه پیراهن یوسف بود، زندانیم
در غریبی میتوان گل چید از افکار من
در صفاهان بو ندارم، سیب اصفاهانیم
در چنین وقتی که میباید گزیدن دست و لب
از خجالت مهر لب گردیده بیدندانیم
دامنم پاک است چون صبح از غبار آرزو
میدهد خورشید تابان بوسه بر پیشانیم
میکند بیبرگی از آفت سپرداری مرا
وحشت شمشیر دارد رهزن از عریانیم
بر سر گنج است پای من چو دیوار یتیم
میشود معمور صائب هر که گردد بانیم
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.