۳۹۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۹

ما از امیدها همه یکجا گذشته‌ایم
از آخرت بریده ز دنیا گذشته‌ایم

از ما مجو تردد خاطر که عمرهاست
کز آرزوی وسوسه فرما گذشته‌ایم

گشته است در میانه روی عمر ما تمام
ما از پل صراط همین جا گذشته‌ایم

عزم درست کار پر و بال می‌کند
با کشتی شکسته ز دریا گذشته‌ایم

از نقش پای ما سخنی چند چون قلم
مانده است یادگار به هر جا گذشته‌ایم

ما چون حباب منت رهبر نمی‌کشیم
صد بار چشم بسته ز دریا گذشته‌ایم

صائب ز راز سینهٔ بحریم با خبر
چون موج اگر چه تند ز دریا گذشته‌ایم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.