۳۵۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۴

ترک سر کردم، ز جیب آسمان سر بر زدم
بی گره چون رشته گشتم، غوطه در گوهر زدم

صبح محشر عاجز از ترتیب اوراق من است
بس که خود را در سراغ او به یکدیگر زدم

شد دلم از خانهٔ بی روزن گردون سیاه
همچو آه از رخنهٔ دل عاقبت بر در زدم

آن سیه رویم که صد آیینه را کردم سیاه
وز غلط بینی در آیینهٔ دیگر زدم

چون کف دریا پریشان سیر شد دستار من
بس که چون دریا، کف از شور جنون بر سر زدم

می‌خورم بر یکدگر از جنبش مژگان او
من که چندین بار تنها بر صف محشر زدم

هر چه می‌آرد رعونت، دشمن جان من است
تیغ خون آلود شد گر شاخ گل بر سر زدم

تلخی گفتار بر من زندگی را تلخ داشت
لب ز حرف تلخ شستم، غوطه در شکر زدم

این جواب آن که می‌گوید نظیری در غزل
تا کواکب سبحه گردانید، من ساغر زدم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.