۳۵۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۱

به غم نشاط من خاکسار نزدیک است
خزان من چو حنا با بهار نزدیک است

یکی است چشم فرو بستن و گشادن من
به مرگ، زندگیم چون شرار نزدیک است

به چشم کم منگر جسم خاکسار مرا
که این غبار به دامان یار نزدیک است

چه غم ز دوری راه است بیقراران را؟
به موج‌های سبکرو کنار نزدیک است

به آفتاب رسید از کنار گل شبنم
به وصل، دیدهٔ شب زنده‌دار نزدیک است

چو سوخت تشنه‌لبی دانهٔ مرا صائب
چه سود ازین که به من نوبهار نزدیک است؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.