۳۳۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۲

دایم ز خود سفر چو شرر می‌کنیم ما
نقد حیات صرف سفر می‌کنیم ما

سالی دو عید مردم هشیار می‌کنند
در هر پیاله عید دگر می‌کنیم ما

در پاکی گهر ز صدف دست برده‌ایم
آبی که می‌خوریم گهر می‌کنیم ما

چون گردباد، نیش دو صد خار می‌خوریم
گر جامه از غبار به بر می‌کنیم ما

وا می‌کنیم غنچهٔ دل را به زور آه
خون در دل نسیم سحر می‌کنیم ما

از رخنهٔ دل است، رهی گر به دوست هست
زین راه اختیار سفر می‌کنیم ما

صائب فریب نعمت الوان نمی‌خوریم
روزی خود ز خون جگر می‌کنیم ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.