۲۷۱ بار خوانده شده

غزل

تیری، ای دوست، برکش از ترکش
پس به آبروی چون کمان درکش

هان! دلم گر نشانه می‌خواهی
زدن از توست و از من آهی خوش

کی ز تیرت الم رسد؟ که مرا
دیده در حیرت است و دل در غش

یابم از دیدن تو آب حیات
ور بسوزانیم تو در آتش

خواه نوش است و خواه زهرآلود
شربت از دست دوست خوش درکش

ور دهد غیر شربت نوشت
نیش دان و به خاک ریز و مچش

به عراقی مگو: بیا بر من
خویشتن را بگوی، ای دلکش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:مثنوی
گوهر بعدی:مثنوی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.