۲۹۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۰۵

نه از تو به من رسید بویی
نه وصل توام نمود رویی

اندیشهٔ هجر دردناکت
آویخته جان من به مویی

سودای تو در دلم فکنده
هر لحظه به تازه جست و جویی

با آنکه ز گلشن وصالت
دانم نرسد به بنده بویی

لیکن شده‌ام به آرزو شاد
مزار تو، کم ز آرزویی

سودای محال در دماغم
افکنده به هرزه های و هویی

داده سر خویش را عراقی
زیر خم زلف تو چو گویی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.