۳۱۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۰۳

درین ره گر به ترک خود بگویی
ببینی کان چه می‌جویی خود اویی

تو جانی و چنان دانی که جسمی
تو دریایی و پنداری که جویی

تویی در جمله عالم آشکارا
جهان آیینهٔ توست و تو اویی

نمی‌دانم چو بحر بیکرانی
چرا پیوسته در بند سبویی؟

ز بی‌رنگی تو را چون نیست رنگی
از آن در آرزوی رنگ و بویی

به گرد خود برآ یک بار آخر
به گرد هر دو عالم چند پویی؟

مراد خود هم از خود بازیابی
عراقی، گر به ترک خود بگویی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.